ابن مالک طائی. در جنگ صفین در سال 27 هجری جزء یاران علی (ع) بود و کشته شد. نصر در کتاب صفین ص 304 از تمیم بن جزیم (یا خزیم) تاجی نقل کند که زبید از کشته شدگان لشکر علی است در روز صفین. (از اعیان الشیعه)
ابن مالک طائی. در جنگ صفین در سال 27 هجری جزء یاران علی (ع) بود و کشته شد. نصر در کتاب صفین ص 304 از تمیم بن جزیم (یا خزیم) تاجی نقل کند که زبید از کشته شدگان لشکر علی است در روز صفین. (از اعیان الشیعه)
ابن الحارث یامی، مکنی به ابوعبدالرحمن، متوفی در 126 ه. ق. او را نسبت به قبیلۀ یام دهند و از آنرو یامی گویند. مؤلف قاموس گوید: در صحیحین جز او کسی بنام زبید نیست. در کتاب اسماء الرجال برماوی آمده است که در صحیح، مسمی بزبید جز زبیدبن حارث نیامده. (از تاج العروس). زبیدبن الحارث از روات حدیث است و لیس فی الصحیحین غیره. (از منتهی الارب). و در طبقات ابن سعدآمده: زبیدبن الحارث بن عبدالکریم بن جحدب بن ذهل... بن جشم بن یام، از همدان، کنیت او ابوعبدالله است و در 122 هجری قمری در روزگار زید بن علی درگذشت. وی ثقه وصاحب احادیث بسیار بود. (از طبقات ابن سعد چ زاخائو ج 1 ص 216). و ابن الجوزی در ضمن طبقۀ سوم از روات آرد: کنیت او ابوعبدالرحمن و ابوعبدالله است. حفید او اشعث بن عبدالرحمن بن زبید بنقل از پدرش گوید: زبید شب را سه قسمت کرده بود، قسمی ازآن خود (برای قیام لیل) ، قسمی ازآن من و قسمی ازآن برادرم. قسمت نخست را خود قیام داشت آنگاه مرابیدار میکرد و اگر مرا کسل میدید میگفت بخواب من بجای تو وظیفۀ قیام را انجام میدهم، بجای برادرم نیز بهمین ترتیب قیام میکرد، و درنتیجه جملۀ شب را قیام می داشت... محمد بن حسین بوسیلۀ سلیمان بن ایوب از بعضی از مشایخ خود نقل کند که زبید یامی شبی برای تهجدبرخاست و ظرف آبی که همیشه از آن دست نماز میکرد برداشت و دست در آن فروبرد، آب آنچنان سرد بود که نزدیک به یخ بستن. زبید همچنانکه دست در مطهره داشت بیاد زمهریر (از طبقات دوزخ) افتاد و (چنان تحت تأثیر این فکر قرار گرفت که) تا بامداد بهمان حال بازماند. بامدادان کنیزک که او را بدان حال دید با حیرت پرسید که از چه رو بر قاعده همه شب به نماز نپرداختی و بدین حال در این جا نشستی ؟ زبید واقعۀ خود بازگفت و سوگند یاد کرد که پس از این که بیاد زمهریر افتادم چنان بیخود شدم که تا این زمان که تو دیدی سرمای دست خودرا نیز از یاد بردم، سپس کنیزک را سوگند داد که این راز را تا پایان زندگی او با کس نگوید... یعقوب بن سفیان گوید: او ثقۀ خبره اما مایل به تشیع است، و صواب آن است که زبید کاملاً شیعی و از همدان است که بتشیع معروفند، و حضرت علی (ع) درباره ایشان فرماید: فلو کنت بواباًعلی باب جنه لقلت لهمدان ادخلوا بسلام. بهرحال وثاقت و خوبی او را جای تردید نیست. زبید یامی را جمعی از صحابه و از آن جمله ابن عمرو و انس دیده اند. وی در 122 هجری قمری و بگفتۀ برخی در آغاز سال 123 درگذشت. (از صفه الصفوه ج 3 ص 54 و 55). و امین عاملی آرد: زبید یامی را ایامی نیز گفته اند، و یام بطنی است از همدان. وفات او را ابونعیم 122 و امام احمد و ابن نافع 123 و ابن نمیر 124 هجری قمری گفته است. و در تهذیب التهذیب است که قطان گوید: زبید ثبت است. ابن معین، ابوحاتم و نسائی گویند: ثقه است. مجاهد گوید: شگفت ترین مردم کوفه چهار تن اند و زبید یکی از آن چهار است. ابن سعد او را ثقه داند و عجلی گوید: زبید ثبت و ثقه است در حدیث و در مذهب، شیعه است، در مشایخ کوفه بهتر از او ندیدم. ذهبی در میزان گوید: زبید از ثقات تابعین است و اندکی تشیع در او هست. ابواسحاق جوزجانی گوید: در کوفه جمعی از سران اهل حدیث بودند که مذهب آنان مورد قبول مردم نبود اما از راستگوئی که در حدیث داشتند مورد احترام همگان بودند، از آن جمله اند ابواسحاق، منصور و زبید یامی و اعمش. در تهذیب التهذیب است که زبید از مره بن شراحیل، سعد بن عبیده، ذر بن عبدالله ، سعید بن عبدالرحمن بن ابزی، عبدالرحمن بن ابی لیلی، عماره بن عمیر، ابووائل، ابراهیم نخعی، ابراهیم تیمی، مجاهد و جماعتی دیگر روایت کرده است. عبدالله و عبدالرحمن فرزان زبید، و نیز جریر بن حازم، شعبه، ثوری، زهیر، حسن بن حی، شریک، مالک بن مغول، مسمر، منصور، مغیره و اعمش که جمله از اقران اویندو همچنین عده ای دیگر از او روایت دارند. (از اعیان الشیعه)
ابن الحارث یامی، مکنی به ابوعبدالرحمن، متوفی در 126 هَ. ق. او را نسبت به قبیلۀ یام دهند و از آنرو یامی گویند. مؤلف قاموس گوید: در صحیحین جز او کسی بنام زبید نیست. در کتاب اسماء الرجال برماوی آمده است که در صحیح، مسمی بزبید جز زبیدبن حارث نیامده. (از تاج العروس). زبیدبن الحارث از روات حدیث است و لیس فی الصحیحین غیره. (از منتهی الارب). و در طبقات ابن سعدآمده: زبیدبن الحارث بن عبدالکریم بن جحدب بن ذهل... بن جُشَم بن یام، از هَمْدان، کنیت او ابوعبدالله است و در 122 هجری قمری در روزگار زید بن علی درگذشت. وی ثقه وصاحب احادیث بسیار بود. (از طبقات ابن سعد چ زاخائو ج 1 ص 216). و ابن الجوزی در ضمن طبقۀ سوم از روات آرد: کنیت او ابوعبدالرحمن و ابوعبدالله است. حفید او اشعث بن عبدالرحمن بن زبید بنقل از پدرش گوید: زبید شب را سه قسمت کرده بود، قسمی ازآن ِ خود (برای قیام لیل) ، قسمی ازآن ِ من و قسمی ازآن برادرم. قسمت نخست را خود قیام داشت آنگاه مرابیدار میکرد و اگر مرا کسل میدید میگفت بخواب من بجای تو وظیفۀ قیام را انجام میدهم، بجای برادرم نیز بهمین ترتیب قیام میکرد، و درنتیجه جملۀ شب را قیام می داشت... محمد بن حسین بوسیلۀ سلیمان بن ایوب از بعضی از مشایخ خود نقل کند که زبید یامی شبی برای تهجدبرخاست و ظرف آبی که همیشه از آن دست نماز میکرد برداشت و دست در آن فروبرد، آب آنچنان سرد بود که نزدیک به یخ بستن. زبید همچنانکه دست در مطهره داشت بیاد زمهریر (از طبقات دوزخ) افتاد و (چنان تحت تأثیر این فکر قرار گرفت که) تا بامداد بهمان حال بازماند. بامدادان کنیزک که او را بدان حال دید با حیرت پرسید که از چه رو بر قاعده همه شب به نماز نپرداختی و بدین حال در این جا نشستی ؟ زبید واقعۀ خود بازگفت و سوگند یاد کرد که پس از این که بیاد زمهریر افتادم چنان بیخود شدم که تا این زمان که تو دیدی سرمای دست خودرا نیز از یاد بردم، سپس کنیزک را سوگند داد که این راز را تا پایان زندگی او با کس نگوید... یعقوب بن سفیان گوید: او ثقۀ خبره اما مایل به تشیع است، و صواب آن است که زبید کاملاً شیعی و از همدان است که بتشیع معروفند، و حضرت علی (ع) درباره ایشان فرماید: فلو کنت بواباًعلی باب جنه لقلت لهمدان ادخلوا بسلام. بهرحال وثاقت و خوبی او را جای تردید نیست. زبید یامی را جمعی از صحابه و از آن جمله ابن عمرو و انس دیده اند. وی در 122 هجری قمری و بگفتۀ برخی در آغاز سال 123 درگذشت. (از صفه الصفوه ج 3 ص 54 و 55). و امین عاملی آرد: زبید یامی را ایامی نیز گفته اند، و یام بطنی است از همدان. وفات او را ابونعیم 122 و امام احمد و ابن نافع 123 و ابن نمیر 124 هجری قمری گفته است. و در تهذیب التهذیب است که قطان گوید: زبید ثبت است. ابن معین، ابوحاتم و نسائی گویند: ثقه است. مجاهد گوید: شگفت ترین مردم کوفه چهار تن اند و زبید یکی از آن چهار است. ابن سعد او را ثقه داند و عجلی گوید: زبید ثبت و ثقه است در حدیث و در مذهب، شیعه است، در مشایخ کوفه بهتر از او ندیدم. ذهبی در میزان گوید: زبید از ثقات تابعین است و اندکی تشیع در او هست. ابواسحاق جوزجانی گوید: در کوفه جمعی از سران اهل حدیث بودند که مذهب آنان مورد قبول مردم نبود اما از راستگوئی که در حدیث داشتند مورد احترام همگان بودند، از آن جمله اند ابواسحاق، منصور و زبید یامی و اعمش. در تهذیب التهذیب است که زبید از مره بن شراحیل، سعد بن عبیده، ذر بن عبدالله ، سعید بن عبدالرحمن بن ابزی، عبدالرحمن بن ابی لیلی، عماره بن عمیر، ابووائل، ابراهیم نخعی، ابراهیم تیمی، مجاهد و جماعتی دیگر روایت کرده است. عبدالله و عبدالرحمن فرزان زبید، و نیز جریر بن حازم، شعبه، ثوری، زهیر، حسن بن حی، شریک، مالک بن مغول، مسمر، منصور، مغیره و اعمش که جمله از اقران اویندو همچنین عده ای دیگر از او روایت دارند. (از اعیان الشیعه)
حکیم... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایۀ عالی داشته. محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعارش را در کتاب خود آورده او را معاصر سلاطین و آل سلجوق دانسته. او راست: غم مخور ای بخرد این جهان بنماند هرچه تو بینی خود آنچنان بنماند راحت و شادیش پایدار نباشد گریه و زاریش جاودان بنماند. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 248). حکیم الکامل ملقب بزین الشعراء و در شمارۀ شعرای دوره سلجوق آورده است. رجوع به تاریخ ادبیات صفا صص 694- 695 شود
حکیم... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایۀ عالی داشته. محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعارش را در کتاب خود آورده او را معاصر سلاطین و آل سلجوق دانسته. او راست: غم مخور ای بخرد این جهان بنماند هرچه تو بینی خود آنچنان بنماند راحت و شادیش پایدار نباشد گریه و زاریش جاودان بنماند. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 248). حکیم الکامل ملقب بزین الشعراء و در شمارۀ شعرای دوره سلجوق آورده است. رجوع به تاریخ ادبیات صفا صص 694- 695 شود
دختر علقمه بن خصفۀ طائی است. وی از زیباترین زنان روزگار خویش بشمار میرفت. و حارث بن سلیل اسدی دوست علقمه چون او را بدید دل از دست بداد و او را از پدرش خواستگاری کرد و گفت: اتیتک خاطباً و قد ینکح الخاطب و یدرک الطالب و یمنح الراغب. علقمه دوست خود را امیدوار ساخت و نزد مادر زباء رفت و از حسب و نسب حارث تعریفها کرد تا او را با این ازدواج موافق ساخت. مادر زباء برای اینکه ذهن دختر خود را آماده سازدبا وی گفت: دخترم، تو مردان سالخورده و جاافتاده و بخشنده و مهربان را دوست میداری یا جوانان زیبا را، زباء پاسخ داد: جوان را ترجیح میدهم. مادر گفت مرد جوان ترا غارت کند و سالخورده، آبادانت سازد. مرد کامل بخشنده کجا و تازه جوان مدّعی کجا. زباء گفت: نه مادر همچنانکه رمۀ گوسفند چراگاه خرم و سرسبز را ترجیح میدهد دختر جوان نیز مرد جوان برمیگزیند. ان الشیخ یبلی شبابی و یدنس تیابی و یمشت بی اترابی. سرانجام اصرار مادر کارگر افتاد و دخترک بکابین یکصد و پنجاه شتر و یکصد و پنجاه خدمتکار و هزار درهم به ازدواج با حارث رضا داد و با وی بنزد خویشاوندان او رفت. روزی در کنار شوهرش بیرون خانه نشسته بود که جوانانی از بنی اسد از آنجا گذشتند. آهی بلند از سینۀ زباء بیرون آمد و گریه کرد حارث پرسید چرا گریه میکنی گفت: مالی و الشیوخ، النا هضین کالفروخ. حارث گفت: ثکلتک امک تجوع الحره و لاتأکل تدیبها. سپس وی را بنزد قبیلۀ خویش فرستاد. (از فرائداللئال ج 1 ص 102 و 103)
دختر علقمه بن خصفۀ طائی است. وی از زیباترین زنان روزگار خویش بشمار میرفت. و حارث بن سلیل اسدی دوست علقمه چون او را بدید دل از دست بداد و او را از پدرش خواستگاری کرد و گفت: اتیتک خاطباً و قد ینکح الخاطب و یدرک الطالب و یمنح الراغب. علقمه دوست خود را امیدوار ساخت و نزد مادر زباء رفت و از حسب و نسب حارث تعریفها کرد تا او را با این ازدواج موافق ساخت. مادر زباء برای اینکه ذهن دختر خود را آماده سازدبا وی گفت: دخترم، تو مردان سالخورده و جاافتاده و بخشنده و مهربان را دوست میداری یا جوانان زیبا را، زباء پاسخ داد: جوان را ترجیح میدهم. مادر گفت مرد جوان ترا غارت کند و سالخورده، آبادانت سازد. مرد کامل بخشنده کجا و تازه جوان مدّعی کجا. زباء گفت: نه مادر همچنانکه رمۀ گوسفند چراگاه خرم و سرسبز را ترجیح میدهد دختر جوان نیز مرد جوان برمیگزیند. ان الشیخ یبلی شبابی و یدنس تیابی و یمشت بی اترابی. سرانجام اصرار مادر کارگر افتاد و دخترک بکابین یکصد و پنجاه شتر و یکصد و پنجاه خدمتکار و هزار درهم به ازدواج با حارث رضا داد و با وی بنزد خویشاوندان او رفت. روزی در کنار شوهرش بیرون خانه نشسته بود که جوانانی از بنی اسد از آنجا گذشتند. آهی بلند از سینۀ زباء بیرون آمد و گریه کرد حارث پرسید چرا گریه میکنی گفت: مالی و الشیوخ، النا هضین کالفروخ. حارث گفت: ثکلتک امک تجوع الحره و لاتأکل تدیبها. سپس وی را بنزد قبیلۀ خویش فرستاد. (از فرائداللئال ج 1 ص 102 و 103)
طائی حرمله بن منذر بن معدیکرب. شاگر مخضرمی. او کیش نصرانی داشت و عمری طویل یافت، گویند زیاده از صد سال بزیست. و از او نوادر حکایات بسیار آورده اند. و غالب اشعار او وصف شیر است، چه یک بار در بیابان شیری دیده و از او بهراسیده بود و از آنرو پیوسته رعب این سبع در مخیلۀ او مصور و در گفته های او مؤثر گردیده است. رجوع به حرمله... شود
طائی حرمله بن منذر بن معدیکرب. شاگر مُخَضْرَمی. او کیش نصرانی داشت و عمری طویل یافت، گویند زیاده از صد سال بزیست. و از او نوادر حکایات بسیار آورده اند. و غالب اشعار او وصف شیر است، چه یک بار در بیابان شیری دیده و از او بهراسیده بود و از آنرو پیوسته رعب این سبع در مخیلۀ او مصور و در گفته های او مؤثر گردیده است. رجوع به حرمله... شود